امت

ساخت وبلاگ
یکی از بحرانی ترین وضعیت های روحی رو ایرانیان مهاجر دارند. به خصوص اون ها که توی ترکیه هستند. از توی فرودگاه امام میتونید با نگاه کردن بهشون متوجه بشید با اخم و قیافه هایی که برای هم میگیرن. یادمه تو فرودگاه آنکارا داشتم برمیگشتم تهران. یک آقایی بود داشت توی سالن پرواز برای چند نفر دیگه از کشورهایی که رفته بود میگفت و خوب به ادم کسی رو تداعی میکرد که خیلی دنیا دیده است و افتاده. توی اون هواپیما چندتا افغانستانی بیچاره هم بودند که همه رو گذاشته بودند کنار هم منم اتفاقا صندلیم کنار اونا بود. وقتی مرده اومد تو هواپیما یه دفعه گفت من نمیشینم پیش افغانی ها و جالب اینکه جاش پیش من بود. گفت اینم باید از اینجا بره! مهماندار گفت نه این آقا جاشون اینجاس و طرف دیگه سکوت کرد. تو کل پرواز سعی کردم پشتم بهش باشه و اصلا باهاش حرف نزدم چون به شدت خودبزرگبینی داشت و بقیه رو تحقیر میکرد و برعکس کل پرواز با افغانی ها حرف زدم. خیلی سوخته بود. تو همین امسال زمستون یه خانم ایرانی که توی آنکارا دکترا میخوند توی یه رشته ی هنری و یک سال هم ایتالیا به عنوان پژوهشگر رفته بود آشنا شدم و خوب به دلیل مشکلات مالی ایشون مشکل مسکن داشت و من گفتم میتونه پیش من بمونه. من ازش خواستم که توی اتاق دیگه بمونه ولی ایشون اصرار داشت که حتما پیش من توی اتاق من بمونه!! قرار شد هیچ پولی نده و فقط توی هزینه ی خورد و خوراک نصف هزینه ها رو بده. که بعد دو هفته اونم شروع کرد ندادن. اعتماد به نفسش به شدت داغون بود سعی کردم بهش محبت کنم و فهمیدم که خیلی احساس حقارت و شکست میکنه. من به شدت کمکش کردم اما اون بعد دو سه هفته توی خونم به طور علنی به من بی احترامی میکرد و حتی سرم داد میزد. جوری که انگار من دیگه صاحب این خونه نیستم و امت...
ما را در سایت امت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chefdiary بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 8 اسفند 1401 ساعت: 18:29

خوب قبلا هم گفته بودم وضعیت روحی ایرانیان خارج کشور به خصوص اون ها که هنوز اقامت دائم و شهروند اون کشور نشدن داغونه. یک خانمی آشنا شدیم ما به عنوان محقق توی بهترین دانشگاه آنکارا داشت کار میکرد. برای گرفتن کارای اقامتش از من خیلی مشورت میگیرفت به عنوان دوست و خوب ایشون زنجانی بود و خوب حالا آذری یا ترک یا هرچی. تازه اومده بود آنکارا و کارش رو اینجا شروع کرده بود و هنوز اقامتش رو ثبت نکرده بود و خودش باید اقدام میکرد و یه سری کارهای اداری مشکل داری داشت. همه ی این ها مصادف شده بود با همین زلزله ی مهیب ترکیه. انگار رفته بود توی اداره مهاجرت اونجا خیلی تحویلش نگرفته بودند و اذیتش کرده بودند. آذری های ایرانم چون کلا همشون میگن نباید توی ترکیه بگید که ما ایرانی هستیم و ترک ها از ایرانی ها بدشون میاد، از همون اول سعی دارن بگن ما ایرانی نیستیم. وقتی هم میبینن به خاطر این پاسپورت و خارجی بودن اذیت میشن کلا بیشتر زورشون میگیره. دختره به طور علنی به من میگفت از فارس ها بدم میاد. دختراشون خرابن. ما خوبیم. گفتم مشخصه که توی ترکیه خیلی تحویلتون گرفتن اینجوری باهاتون برخورد میکنن حالا هی برو بگو من تورکوم کسی تره خورد نمیکنه براتون. یه روز دیدم توی همه ی اکانت هاش عکس پرچم همون کشور شمالی رو گذاشته که نمیخوام اسمش رو بیارم برای جلب توجه به وبلاگم. و اسم و فامیلش رو هم شکل همون مردم اونجا کرده و حتی زده من از یکی از شهرهای اون کشورم نه از زنجان!!!! بهت قول میدم بازم کسی تحویلت نمیگیره و اخرش مثل سگ میزنن تو سرت و مثل دستمال کاغذی استفاده ت میکنن حالا برو برای خودت هویت بساز و خودت رو بچسبون به اونا بازم تحویلت نمیگیرن و بازیت نمیدن. امت...
ما را در سایت امت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chefdiary بازدید : 72 تاريخ : دوشنبه 8 اسفند 1401 ساعت: 18:29